مرابطهلغتنامه دهخدامرابطه . [ م ُ ب ِ طَ / طِ ] (از ع اِمص ) مرابطة. سرحدداری . رجوع به مُرابَطَة شود. || مواظبت کردن . رجوع به مُرابَطَة شود. || در فارسی ، بایکدیگر رابطه داشتن . با هم مرتبط بودن . به یکدیگر پیوسته و مربوط بودن . ربط و پیوند داشتن با همدیگر.<b
مرابطهفرهنگ فارسی معین(مُ بَ طَ یا طِ) [ ع . مرابطة ] (مص ل .) 1 - با هم رابطه داشتن . 2 - مداومت و مواظبت کردن .
مرابطةلغتنامه دهخدامرابطة. [ م ُ ب َ طَ ] (ع مص ) به دربند مقیم شدن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88). به ثغر مقیم شدن . رباط. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). ملازمت نمودن جای درآمدن دشمن . (از منتهی الارب ). سرحدداری . ملازمت سرحد خصم . (یادداشت م
ابراهیم مرابطیلغتنامه دهخداابراهیم مرابطی . [ اِ م ِ م ُ ب ِ ] (اِخ ) پنجمین از پادشاهان مرابطی اندلس و شمال افریقیه (541 هَ .ق .).
علی مرابطیلغتنامه دهخداعلی مرابطی . [ ع َ ی ِ م ُ ب ِ ] (اِخ ) ابن یوسف بن تاشفین لمتونی مرابطی . مکنی به ابوالحسن . امیر مسلمانان در مراکش و سومین تن از ملوک دولت ملثمان مرابطان است که از سال 500 تا 537 هَ . ق . بر قسمتی از مراکش
سروکار داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن ۲. معامله داشتن، دادوستدداشتن
رَابِطُواْفرهنگ واژگان قرآن با يکديگر پيوند و ارتباط برقرار کنيد(رابطوا مرابطه از نظر معنا اعم از مصابره است ، چون مصابره عبارت بود از وصل کردن نيروي مقاومت افراد جامعه در برابر شدائد و مرابطه عبارت است از همين وصل کردن نيروها ، اما نه تنها نيروي مقاومت در برابر شدائد ، بلکه همه نيروها و کارها ، در جميع شؤون زندگي ديني ، چه د
مرابطةلغتنامه دهخدامرابطة. [ م ُ ب َ طَ ] (ع مص ) به دربند مقیم شدن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88). به ثغر مقیم شدن . رباط. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). ملازمت نمودن جای درآمدن دشمن . (از منتهی الارب ). سرحدداری . ملازمت سرحد خصم . (یادداشت م