مرباذلغتنامه دهخدامرباذ. [م ِ ] (ع ص ) مهذار. مکثار. (متن اللغة) (اقرب الموارد). بسیار بیهوده گوی . (منتهی الارب ). پرگوی بیهوده گوی .
مربیاتلغتنامه دهخدامربیات . [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع اِ) ج ِ مربی . (از متن اللغة).ج ِ مربیة است . (از فرهنگ فارسی معین ). انبجات . (ابن البیطار) (مفاتیح ). مرباها : مربیات دویست و هفتاد من ... (مکاتبات رشیدی ص 284، از فرهنگ فارسی معین ). ||
مربوثلغتنامه دهخدامربوث . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از حاجت . (منتهی الارب ). منع کرده شده . (ناظم الاطباء). جلوگیری کرده شده و بازداشته شده . (از متن اللغة). ربیث .(اقرب الموارد) (متن اللغة). مربّث . (اقرب الموارد).
مربوطلغتنامه دهخدامربوط. [ م َ ] (ع ص ) بسته . (منتهی الارب ). محکم کرده و بسته شده . (از اقرب الموارد). بند کرده شده . || متعلق . منسوب . (ناظم الاطباء). وابسته . ربط داده شده .- مربوط بودن با کسی ؛ با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن . با وی در ارتباط بودن