مرتباًلغتنامه دهخدامرتباً. [ م ُ رَت ْ ت َ بَن ْ ] (ع ق ) پیاپی . پی در پی . به ترتیب . متوالیاً. || با نظم و ترتیب . (از فرهنگ فارسی معین ).
مرتباًفرهنگ فارسی معین(مُ رّ تَّ بَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - با ترتیب و نظم . 2 - پی در پی ، پشت سر هم .
nagدیکشنری انگلیسی به فارسینق زدن، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، یابو، عیب جو، ازار دادن، مرتبا گوشزد کردن، عیب جویی کردن
nagsدیکشنری انگلیسی به فارسیnags، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، یابو، عیب جو، نق زدن، ازار دادن، مرتبا گوشزد کردن، عیب جویی کردن
فرسدیکشنری عربی به فارسیماديان , بختک , کابوس , عجوزه , جادوگر , ماليخوليا , سودا , تاريکي , دريا , اسب کوچک سواري , اسب پير و وامانده , يابو , فاحشه , عيبجويي کردن , نق زدن , ازار دادن , مرتبا گوشزد کردن , عيبجو , نق نقو