لغتنامه دهخدا
مرتجح . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) گرداینده . مایل گردنده . (آنندراج ). مایل شده . میل کرده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتجاح به معنی مایل گردیدن . رجوع به ارتجاح شود. || متحرک به بالا و پائین و بسرعت و بدون اختیار در حین جنباندن . شتر که در رفتن بجنبد و بالا و پائین پرد.