مرتثلغتنامه دهخدامرتث . [ م ُ ت َث ث ] (ع ص ) افتاده ٔ سست . یقال : جمل مرتث و ناقة مرتث ؛ أی ساقطة ضعیفة. (از منتهی الارب ).
مرتدلغتنامه دهخدامرتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) از دین برگشته . نعت فاعلی است از ارتداد. اصلاًبه معنی برگشت و رجوع ، و به کسی اطلاق شود که از دین حق برگشته باشد. و در شرع کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی گفته و از اسلام برگشته باشد : آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان <
مرثدلغتنامه دهخدامرثد. [ م َ ث َ ] (ع ص ) مرد جوان مرد. (منتهی الارب ). رجل کریم . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || (اِ) شیر. (منتهی الارب ). اسم است اسد را. (از متن اللغة). اسد. (اقرب الموارد).
مرثطلغتنامه دهخدامرثط. [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) آن که در نشست و سواری نرم و سست باشد. (منتهی الارب ). مسترخی در قعود و رکوب . (از متن اللغة). که در نشست خود ثبات و قرارمی ورزد . (ناظم الاطباء).
مرثیتلغتنامه دهخدامرثیت . [ م َ ی َ ] (از ع ، اِمص ) مرثیة. رثاء. رجوع به مرثیة شود. || (اِمص ، اِ) مرثیه . مرده ستائی . عزاداری . شرح محامد و اوصاف مرده : نه سپهر از برای مرثیتش ده زبان چون درخت گندم شد. خاقانی .به مرثیت و ندبت در
anathemataدیکشنری انگلیسی به فارسیanathemata، لعنت و تکفیر، هر چیزی که مورد لعن واقع شود، مرتد شناخته شده از طرف روحانیون
anathemaدیکشنری انگلیسی به فارسیanathema، لعنت و تکفیر، هر چیزی که مورد لعن واقع شود، مرتد شناخته شده از طرف روحانیون
anathemasدیکشنری انگلیسی به فارسیآناتهام، لعنت و تکفیر، هر چیزی که مورد لعن واقع شود، مرتد شناخته شده از طرف روحانیون
لعنةدیکشنری عربی به فارسیهرچيزي که مورد لعن واقع شود , لعنت و تکفير , مرتد شناخته شده از طرف روحانيون , نفرين , دشنام , لعنت , بلا , مصيبت , نفرين کردن , ناسزا گفتن , فحش دادن , لعنت کردن , فحش , بسيار , خيلي
مرتدلغتنامه دهخدامرتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) از دین برگشته . نعت فاعلی است از ارتداد. اصلاًبه معنی برگشت و رجوع ، و به کسی اطلاق شود که از دین حق برگشته باشد. و در شرع کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی گفته و از اسلام برگشته باشد : آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان <
مرتدلغتنامه دهخدامرتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) از دین برگشته . نعت فاعلی است از ارتداد. اصلاًبه معنی برگشت و رجوع ، و به کسی اطلاق شود که از دین حق برگشته باشد. و در شرع کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی گفته و از اسلام برگشته باشد : آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان <
لیولیانس المرتدلغتنامه دهخدالیولیانس المرتد. [ ؟ سُل ْ م ُ ت َ ] (اِخ )رجوع به لیولیانس و تاریخ الحکماء قفطی ص 107 شود.