مرداملغتنامه دهخدامردام . [ م ِ] (ع ص ) مرد بی خیر. (منتهی الارب ). ردام ؛ مردی که در وجودش خیری نباشد. که منشاء خیر نیست . (متن اللغة).
مرضوملغتنامه دهخدامرضوم . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَضم . رجوع به رضم شود. || برذون مرضوم العصب ؛ یابوی محکم سخت پی . (ناظم الاطباء). || بناء به سنگ برآورده . (منتهی الارب ). با سنگ ساخته شده . (از اقرب الموارد).
باب مردوملغتنامه دهخداباب مردوم . [ ب ِ ؟ ] (اِخ )یکی از ابواب جامع صغیر در طلیطله است که در آن آثاری از مسلمین بجایست . (الحلل السندسیه ج 2 ص 464).
مردملغتنامه دهخدامردم . [ م ُ دِ ] (ع ص ) ساکن . برقرار. (منتهی الارب ). که ادامه یابد و قطع نشود . (از متن اللغة).
مردملغتنامه دهخدامردم . [ م ُ رَدْ دَ ] (ع ص ) ثوب مردم ؛ جامه ٔ کهنه و درپی کرده . (منتهی الارب ). ثوب مردم و مرتدم و متردم وملدم ، خلق مرقع. (متن اللغة). لباس کهنه ٔ وصله دار.