مردانیلغتنامه دهخدامردانی . [ م َ ] (ص نسبی )زنی که در زی مردان درآید. (ناظم الاطباء). اما در مآخذ دیگر دیده نشده و شاهدی نیز برای آن یافته نشد.
مردانگیلغتنامه دهخدامردانگی . [ م َ ن َ / ن ِ ] (حامص ) شجاعت . دلیری . بهادری . بطالت . دلاوری . تهور. مردی : بجویم بلندی و فرزانگی همان رزم و تندی و مردانگی . فردوسی .به مردانگی و به گنج و به داد<br
مردانگیفرهنگ فارسی معین(مَ نِ) (حامص .) 1 - مرد بودن ، رجولیت . 2 - دلیری ، شجاعت . 3 - دارای خصوصیات خوب انسانی .
گشت همسریابیromance tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که کارگزاران همسریابی مکاتبهای یا رایانهای برای مردانی که در جستوجوی همسر هستند برگزار میکنند
مردان مردآمیزmen who have sex with men, MSMواژههای مصوب فرهنگستانمردانی که صرفنظر از جهتگیری جنسی خود، با سایر مردان ارتباط جنسی برقرار میکنند
ازرق چشملغتنامه دهخداازرق چشم . [ اَ رَ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) که چشم کبود وزاغ دارد: و ایشان [ مردم اندلس ] مردانی اند سپیدپوست و ازرق چشم . (حدود العالم ). و رجوع به ازرق شود.