خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردم آزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردم آزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardom[']āzār کسی که با مردم بدرفتاری میکند؛ ستمگر؛ بیرحم.
-
واژههای مشابه
-
مردم آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardom[']āmiz ۱. [مجاز] خوشخو و با ادب.۲. [قدیمی] آنکه با مردم آمیزش و معاشرت کند.
-
مردم خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] mardomxār = آدمخوار
-
مردم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardomdār کسی که با مردم خوشرفتاری کند.
-
مردم داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) mardomdāri مدارا و ملاطفت؛ خوشرفتاری با مردم.
-
مردم سار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] mardomsār دارای خصلت انسانی: ◻︎ همچنین در سرای حکمت و شرع / آدمیسیر باش و مردمسار (سنائی۲: ۱۴۱).
-
مردم شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardomšenās ۱. آنکه اخلاق و آداب مردم را بشناسد؛ شناسندۀ مردم.۲. عالم به علم مردمشناسی.
-
مردم شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) mardomšenāsi ۱. شناختن مردم.۲. علمی که دربارۀ اقوام و نژادهای مختلف و اعمال، اخلاق، و آثار آنها بحث میکند؛ آنتروپولوژی.
-
مردم فریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardomfarib فریبدهندۀ مردم؛ آنکه دیگران را فریب بدهد؛ حیلهگر: ◻︎ بیامد یکی پیر مردمفریب / تو را دل پر از بیم کرد و نهیب (فردوسی: ۵/۸۹ حاشیه).
-
مردم کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mardomkoš آدمکش؛ قاتل؛ خونریز.
-
مردم گریز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] mardomgoriz آنکه از مردم بگریزد و گوشهنشینی اختیار کند.
-
مردم گزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹مردمگزای› [قدیمی] mardomgazā ۱. ویژگی آنچه انسان را نیش میزند: افعی مردمگزا.۲. [مجاز] مردمآزار؛ ظالم؛ ستمگر.
-
مردم گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mardomgiyā = یبروح
-
مردم نژاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mardomnežād از نژاد آدمی؛ انسان.