میردینیلغتنامه دهخدامیردینی . (ص نسبی ، اِ) نوعی از خیری بنفش و آن گلی است معروف .(برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نوعی از بافته ٔ ابریشمین که زنان از آن پیراهن سازند. (ناظم الاطباء). بافته ٔ حریری را گویند که بیشتر زنان آن را پیراهن کنند و پوشند. (برهان ) (آنندراج ).
مریدنیلغتنامه دهخدامریدنی . [ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) مردنی . درخور مردن . قابل مردن . رجوع به مردنی شود.
پژمردنیلغتنامه دهخداپژمردنی . [ پ َ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) که پژمرده تواند شد. قابل پژمردن . پژمرده شونده . افسردنی . ذاوی .
پژمریدنیلغتنامه دهخداپژمریدنی . [ پ َ م ُ دَ / دِ ] (ص لیاقت ) قابل پژمریدن . که تواند پژمریدن . که باید پژمردن او را.
مردنیلغتنامه دهخدامردنی . [ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) فانی . که سرانجام بمیرد و نماند. که باقی و پایدار و انوشه نیست . که مرگ او حتم و یقین است : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم خواه آنکه مردنی است خواه آنکه مرده نیست در خوابگاه . (تاریخ بیهقی ص 307