مرزبوملغتنامه دهخدامرزبوم . [ م َ / م َ زُ ] (اِ مرکب ) سرحد مملکت و هر جائی که در آن توقف می کنند. (ناظم الاطباء). اما درست آن مرز و بوم است به صورت ترکیب عطفی . رجوع به همین ترکیب ذیل مرز شود.
مرزبومecotoneواژههای مصوب فرهنگستانمرز یا منطقهای با ویژگی مشخص که بین دو یا چند بومسازگان قرار دارد و دارای ویژگیهای مشترکی با هریک از آنهاست
تظلم زدنلغتنامه دهخداتظلم زدن .[ ت َ ظَل ْ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) شکایت کردن از ظلم و تعدی کسی . داد خواستن . دادخواهی کردن : دل شد از دست نه جای سخن است نز توام جای تظلم زدن است . خاقانی .ور در عذاب خشم تو دل زد تظلمی بس بادش این