مرزندهلغتنامه دهخدامرزنده . [ م ُ زَ دَ /دِ ] (نف ) جماع کننده . نعت فاعلی است از مرزیدن . (ازفرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مُرز و مرزیدن شود.
مرزلغتنامه دهخدامرز. [ م ُ ] (اِ) مقعد. (برهان قاطع) (رشیدی ) (انجمن آرا). نشستگاه . (اوبهی ) (برهان قاطع). سوراخ مقعد. (غیاث اللغات ). مخرج سفلی . سوراخ کون از انسان و حیوانات . (برهان قاطع). آلست . دبر : مرزش اندرخورد کیر لیوکی معاشری (از