مرجئیلغتنامه دهخدامرجئی . [ م ُ ج ِ ] (ص نسبی ) مُرجی ّ. منسوب به مرجئة. از طایفه و گروه مرجئه . رجوع به منتهی الارب و متن اللغة و نیز رجوع به مرجئة و مرجیة شود.
مرجیلغتنامه دهخدامرجی ٔ. [ م ُ ج ِءْ ] (ع ص ) مرجئة. (متن اللعة). رجوع به مرجئة شود. || مرجی ّ. مرجئة. (از متن اللغة). رجوع به مُرجی ّ شود.
مرزیلغتنامه دهخدامرزی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مرز. مربوط به مرز: سپاه مرزی . قرارداد مرزی ، مسائل مرزی . رجوع به مرز به معنی سرحد بین دو مملکت شود.
خدابیامرزیلغتنامه دهخداخدابیامرزی . [ خ ُ م ُ ] (حامص مرکب ) عمل خدابیامرزی گفتن . عمل خدابیامرزی خواستن . (یادداشت بخط مؤلف ): خدایش بیامرزاد آن خواننده را چون بخواند. نویسنده ٔ عاجز مسکین رابخدابیامرزی یاد آرد. آمین . (دیباچه ٔ دیاتسارون ).
کون مرزیلغتنامه دهخداکون مرزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) کون کنی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مرزیلغتنامه دهخدامرزی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مرز. مربوط به مرز: سپاه مرزی . قرارداد مرزی ، مسائل مرزی . رجوع به مرز به معنی سرحد بین دو مملکت شود.
فرامرزیلغتنامه دهخدافرامرزی . [ ف َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خبر از بخش بافت شهرستان سیرجان که در 75هزارگزی جنوب بافت ، سر راه مالرو خبر به چاه چغوک واقع و دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span clas
برونمرزیلغتنامه دهخدابرونمرزی . [ ب ِ / ب ُ م َ ] (ص نسبی ) خارج از مرز.- حق (حقوق ) برونمرزی ؛ مصونیت خاصی است که پاره ای اشخاص مانند وزرای مختار و سفرای کبار نسبت به قوانین قضایی کشوری که در آنجا رفته اند دارا میباشند. (لغات فرهنگست