مرغیلغتنامه دهخدامرغی . [ م ُ رَغ ْ غی ] (ع ص ) کلام ٌ مرغی ، کلام مُرَغ ة؛ سخن که معنی خود ظاهر نسازد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرغیلغتنامه دهخدامرغی . [ م َ رَ ] (اِخ ) فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین وگرمارود و غیره . برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی .
مرغیلغتنامه دهخدامرغی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مرغ . رجوع به مرغ شود.- چینی و کاسه و ظروف مرغی ؛ نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| مرغ فروش . کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد.
مرغیلغتنامه دهخدامرغی . [ م ُ رَغ ْ غی ] (ع ص ) کلام ٌ مرغی ، کلام مُرَغ ة؛ سخن که معنی خود ظاهر نسازد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرغیلغتنامه دهخدامرغی . [ م َ رَ ] (اِخ ) فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین وگرمارود و غیره . برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی .
مرغیلغتنامه دهخدامرغی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مرغ . رجوع به مرغ شود.- چینی و کاسه و ظروف مرغی ؛ نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| مرغ فروش . کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد.
دمرغیلغتنامه دهخدادمرغی . [ دُم ْ م َ غا ] (ع ص )سخت سپید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زبان مرغیلغتنامه دهخدازبان مرغی . [ زَ ن ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی زبان ساختگی است که در ایران وجود دارد و پس از زبان زرگری معروفترین زبانهای ساختگی است . در این زبان «ر» و «غ » در میان حروف کلمات اضافه میگردد. رجوع به زقزقه شود.
مایمرغیلغتنامه دهخدامایمرغی . [ ی َ م ُ ] (اِخ ) احمدبن علی ، مکنی به ابونصر که از ابوعمرو محمدبن محمدبن جابر و ابوسعید خلیل بن احمد و دیگران استماع کرد و مرد صادق و ثقه بود و به سال 403 در سن 61 سالگی درگذشت . (از معجم البلدان
مایمرغیلغتنامه دهخدامایمرغی . [ ی َ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مایمرغ . و رجوع به مایمرغ و ماده ٔ بعد شود.
مایمرغیلغتنامه دهخدامایمرغی . [ی َ م ُ ] (اِخ ) فضل بن نصر مکنی به ابوالعباس که از عباس بن عبداﷲ سمرقندی روایت دارد و بکربن محمدبن احمدالفقیه از او روایت کرده است . (از معجم البلدان ).