مرمیلغتنامه دهخدامرمی . [ م َ ما ] (ع مص ) مصدر میمی از رمی و رمایة. (از اقرب الموارد). رجوع به رمی و رمایة شود. || (اِ) مقصد. (منتهی الارب ). مکان پرتاب کردن . ج ، مَرامی . (از اقرب الموارد). و از آن است حدیث «لیس ورأاﷲ مرمی »؛ یعنی مقصدی که آمال بسوی آن افکنده شود. (از منتهی الارب ).
مرمیلغتنامه دهخدامرمی . [ م َ می ی ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمی و رمایة. رجوع به رمی و رمایة شود. افکنده شده . افکنده . انداخته . انداخته شده . پرتاب شده . گشاد داده .
مرمیلغتنامه دهخدامرمی . [ م ِ ما ] (ع اِ) وسیله ای که بدان تیراندازی کنند. ج ، مَرامی . (از اقرب الموارد).
مریمیلغتنامه دهخدامریمی . [ م َرْ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به مریم . رجوع به مریم شود.- آستین مریمی ؛ آستین منسوب به مریم عذرا که روح القدس در آن دمیده شد : چون آستین مریمی و جیب عیسوی از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است . <p class="aut
حجر مریمیلغتنامه دهخداحجر مریمی . [ ح َ ج َ رِ م َ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا حجرالمریمی . و هم ابوریحان بیرونی در باب ذکر خرز الحیات گوید: و امتحانها (ای امتحان خرز الحیة ای مار مهره ) انها اذا حکت علی مسح اسود بیضة و هذا التبییض یکون من لین المحکوک مع تفرکه و خشونة المسح و یقال ان الحوائین
مرامیلغتنامه دهخدامرامی . [ م َ ] (ع اِ) کنگره های بروج . (ناظم الاطباء). سوراخهائی که برای تیراندازی و سنگ افکندن به سپاه مهاجم بر فراز حصارهای قلعه و برج های اطراف قلعه ها احداث می کردند. ظاهراً ج ِ مرمی ، به معنی موضعرمی و محل تیراندازی است : و راستی آن است که آن قلع
مرمیةلغتنامه دهخدامرمیة. [ م َ ی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مَرمی ّ که نعت مفعولی است از مصدر رمی و رمایة. رجوع به مَرمی ّ و رمی و رمایة شود.
مرمویلغتنامه دهخدامرموی . [ م َ م َ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مَرمی ّ. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرمی شود.
مرمیةلغتنامه دهخدامرمیة. [ م َ ی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مَرمی ّ که نعت مفعولی است از مصدر رمی و رمایة. رجوع به مَرمی ّ و رمی و رمایة شود.