خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مروت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مروت
/morovvat/
معنی
۱. جوانمردی؛ مردمی؛ مردانگی.
۲. نرمدلی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انسانیت، انصاف، رحم
۲. جوانمردی، حمیت، غیرت
۳. مردی، مردانگی
دیکشنری
caritas, equity, humanity, mercy
-
جستوجوی دقیق
-
مروت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: مُروءَة] morovvat ۱. جوانمردی؛ مردمی؛ مردانگی.۲. نرمدلی.
-
مروت
واژگان مترادف و متضاد
۱. انسانیت، انصاف، رحم ۲. جوانمردی، حمیت، غیرت ۳. مردی، مردانگی
-
مروت
فرهنگ نامها
(تلفظ: morovvat) (عربی) جوانمردی ، مردانگی ؛ (در فقه) ملازمت عادات پسندیده و پرهیز از عادات مکروه و داشتن بزرگ منشی و بلند همتی .
-
مروت
لغتنامه دهخدا
مروت . [ م َ ] (ع ص ) زمین پیوسته نم که علف نرویاند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مَرت . و رجوع به مرت شود.
-
مروت
لغتنامه دهخدا
مروت . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَرت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مرت شود.
-
مروت
لغتنامه دهخدا
مروت . [ م ُ رُوْ وَ ] (ع اِمص ) مروة. مروءة. مرؤت . مردمی و مردی ، و این مأخوذ است از مرء که به معنی مرد باشد. (غیاث ). آن بود که نفس را رغبتی صادق بود به تجلی بر نیت افادت و بذل مالابد یا زیاده بر آن . (اخلاق ناصری ص 79). عبارت است از آنکه نفس را...
-
مروت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رُ وَّ) [ ع . ] (مص نسب .) جوانمردی ، مردانگی .
-
مروت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
caritas, equity, humanity, mercy
-
مروت
دیکشنری فارسی به عربی
انسانية
-
واژههای مشابه
-
مرؤت
لغتنامه دهخدا
مرؤت . [ م ُ ءَ ] (ع اِمص ) مروءة. مروت . رجوع به مروءة و مروّت شود.
-
خوش مروت
لغتنامه دهخدا
خوش مروت . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) خوش انصاف . بامروت . || گاه بصورت کنایه به بی انصاف و بی مروت اطلاق شود.
-
بنه مروت
لغتنامه دهخدا
بنه مروت . [ ب ُن َ م ُ رُوْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان منگره ٔ بخش اندیمشک است که در شهرستان دزفول واقع شده است . دارای 150 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
اهل مروت
لغتنامه دهخدا
اهل مروت .[ اَ ل ِ م ُ رُوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوانمرد. باگذشت . بامروت : آنکه به خمول راضی گردد... نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. (کلیله و دمنه ).
-
ملک مروت
لغتنامه دهخدا
ملک مروت . [ م َ ل ِ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) که مروت شاهان دارد. چون ملوک در جوانمردی و بخشندگی : آن هم ملک مروت و هم نامور ملک وآن هم خدایگان سیر و هم خدایگان .فرخی .