مرکزنوردلغتنامه دهخدامرکزنورد. [ م َ ک َ ن َ وَ ] (نف مرکب ) گردش کننده بر دور مرکز. (ناظم الاطباء) : دو پره چو پرگار مرکزنوردیکی دیرجنبش یکی زودگرد.نظامی .
زودگردلغتنامه دهخدازودگرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) به سرعت و چالاکی گردنده . (ناظم الاطباء). سریعالحرکه . تندگردنده . تیزگرد. که در اندک زمانی گردد و حالتی دیگر بخود گیرد : ای فلک زودگرد وای بر آن کو به تو ای فتنه جوی مفتون شد. ناصرخسرو.د
نوردلغتنامه دهخدانورد. [ ن َ وَ ] (ص ) درخورنده . (لغت فرس اسدی ص 86) (اوبهی ). درخور. پسندیده . (صحاح الفرس ص 84) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). لایق . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). پسندکرده شده . (برهان قاطع).