مریعلغتنامه دهخدامریع. [ م ُ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اراعة. رجوع به اراعة شود. || مطر مریع؛ بارانی که حاصلخیزی ببار آورد. (اقرب الموارد).
مریعلغتنامه دهخدامریع. [ م َ ] (ع ص ، اِ) چراگاه فراخ آب و علف . (منتهی الارب ). خصیب . (اقرب الموارد).ج ، اَمرُع ، اَمراع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مرئیةلغتنامه دهخدامرئیة. [ م َ ی َ ] (ع ص ) مُرء. ماده شتر که اثر باران بر پستانش دیده شود. (منتهی الارب ).
مرحلغتنامه دهخدامرح . [ م َ رَ ] (ع مص ) نشاطی شدن . (ترجمان علامه جرجانی ص 87) (دستور الاخوان ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بالا گرفتن نشاط و فرح شادمانی بحدی که شخص از حد خود تجاوز کند و متبخترمختال شود . (از اقرب الموارد). مراح . (متن اللغة). ن
مریعةلغتنامه دهخدامریعة. [م َ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مریع. رجوع به مریع شود. || زمین یا فراخی و ارزانی سال . (منتهی الارب ). أرض مریعة؛ زمین حاصلخیز. (از اقرب الموارد).
مریعةلغتنامه دهخدامریعة. [م َ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مریع. رجوع به مریع شود. || زمین یا فراخی و ارزانی سال . (منتهی الارب ). أرض مریعة؛ زمین حاصلخیز. (از اقرب الموارد).