مزاحمتلغتنامه دهخدامزاحمت . [ م ُ ح َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی . || زحمت و تصدیع و آزردگی . (از ناظم الاطباء). زحمت دادن . رنج رسانیدن . زحمت کردن . زحمت رسانیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی زحمت کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || انبوهی و ف
مزاعمتلغتنامه دهخدامزاعمت . [ م ُ ع َ م َ ] (ع مص ) مزاعمة. رجوع به مزاعمه شود. || شهادت : این هر دو لفظ [ شهادت و مزاعمت ] بر یکی معنی همی روند. (التفهیم ص 480). || طلب کردن کوکب است زعامت برجی را که در او حظی دارد به اتصال نظر یا به ات
مزاحمتدیکشنری فارسی به انگلیسیannoyance, bother, encumbrance, gibe, harassment, hindrance, inconvenience, intrusion, invasion, molestation, nuisance, pinprick, vexation
آزارگر رایانهایcyberstalkerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که با استفاده از نامۀ الکترونیکی یا پیامفوری یا با ارسال پیام به یک وبگاه یا گروه گفتوگو (discussion group) برای افراد مزاحمت ایجاد میکند که نوعی جُرم به حساب میآید متـ . رایاآزارگر
مزاحمتلغتنامه دهخدامزاحمت . [ م ُ ح َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی . || زحمت و تصدیع و آزردگی . (از ناظم الاطباء). زحمت دادن . رنج رسانیدن . زحمت کردن . زحمت رسانیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی زحمت کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || انبوهی و ف
مزاحمتدیکشنری فارسی به انگلیسیannoyance, bother, encumbrance, gibe, harassment, hindrance, inconvenience, intrusion, invasion, molestation, nuisance, pinprick, vexation
مزاحمتفرهنگ فارسی معین(مُ حَ مَ) [ ع . مزاحمة ] (مص م .) 1 - زحمت دادن . 2 - انبوهی کردن و تنگ گرفتن بر کسی .
مزاحمتلغتنامه دهخدامزاحمت . [ م ُ ح َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی . || زحمت و تصدیع و آزردگی . (از ناظم الاطباء). زحمت دادن . رنج رسانیدن . زحمت کردن . زحمت رسانیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی زحمت کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || انبوهی و ف
مزاحمتدیکشنری فارسی به انگلیسیannoyance, bother, encumbrance, gibe, harassment, hindrance, inconvenience, intrusion, invasion, molestation, nuisance, pinprick, vexation