مشوللغتنامه دهخدامشول . [ م ِش ْ وَ ] (ع اِ) غربال خرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || داس خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مسوللغتنامه دهخدامسول . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) اغواکننده . فریبنده . بی راه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مسولین : و آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسه ٔ شیطان مسوّل ، و توهّم نفس اماره ٔ مخیل . (سندبادنامه ص 100<
مسوللغتنامه دهخدامسول . [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) اغواشده . فریب خورده . بیراه کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
فرد انگیزندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیزنده، رابط، مشوق، رایزن، مشاور گروه فشار، لابی، بانفوذ خطیب، سخنران، وکیل مدافع مبلّغ، تبلیغاتچی، پروپاگاندیست، مروّج، مسئول روابط عمومی رواجدهنده فریبکار جادوگر، اغواکننده، ساحره، مفسد، شیطان الهۀ شعر و موسیقی (موز،کالیوپ، کلیو)، الهام دهنده استراتژیست، برنامهریز پیشنها
مسئولفرهنگ فارسی عمید۱. سرپرست؛ رئیس.۲. کسی که نسبت به چیزی وظیفه یا تعهد دارد.۳. آنکه مورد پرسش یا بازخواست قرار میگیرد.
مدیر مسئوللغتنامه دهخدامدیر مسئول . [ م ُ م َ / م ُ رِ م َ ] (اِ مرکب ) در مطبوعات ، مقام بالاتر از مدیر داخلی . آنکه مسئولیت صحت و سقم مطالب مندرج در مجله یا روزنامه را به عهده دارد.
نامسئوللغتنامه دهخدانامسئول . [ م َ ] (ص مرکب ) غیرمسئول . || خواسته ناشده . سؤال و درخواست ناشده .
مسئولفرهنگ فارسی عمید۱. سرپرست؛ رئیس.۲. کسی که نسبت به چیزی وظیفه یا تعهد دارد.۳. آنکه مورد پرسش یا بازخواست قرار میگیرد.