مسافاةلغتنامه دهخدامسافاة. [ م ُ ] (ع مص ) دشنام دادن . (منتهی الارب ). سفاهت کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). مسافهة. (اقرب الموارد). || دوا کردن . (منتهی الارب ). دارو کردن . مداوا کردن . (اقرب الموارد). درمان کردن .
مصافاةلغتنامه دهخدامصافاة. [ م ُ ] (ع مص ) راست و خالص کردن دوستی و اخوت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). مصافات . رجوع به مصافات شود.
مصافگاهلغتنامه دهخدامصافگاه . [ م َ ] (اِ مرکب ) معرکه گاه . (آنندراج ). میدان نبرد. میدان کارزار. میدان جنگ . آوردگاه . ناوردگاه : مخالفان تو را در مصافگاه اجل همیشه هست به شمشیر مرگ ضرب رقاب . امیرمعزی .آمد به مصافگاه اول دشمن ش
مصفاةلغتنامه دهخدامصفاة. [ م ِ ] (ع اِ) پالونه . (منتهی الارب ). مصفات . پالونه و ترشی پالا. ج ، مصافی . (ناظم الاطباء). پالونه . (دهار). ج ، مصافی . (مهذب الاسماء).- عظم مصفاة ؛ آهیانه . (یادداشت مؤلف ). استخوان غربالی : هو [ ای عاقرقرحا ]
مصفاةدیکشنری عربی به فارسیکفگير , صافي , پالا يشگاه , تصفيه خانه , پالا يش کننده , اب ميوه گير , بغاز
رامه ٔ مصفاةلغتنامه دهخدارامه ٔمصفاة. [ م ِ ی ِ م ُ ص َف ْ فا ] (اِخ ) دهی است که در حدود بنی جاد واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
دشنام دادنلغتنامه دهخدادشنام دادن . [ دُ دَ ] (مص مرکب ) فحش دادن . نام کسی را به زشتی بردن . عیب کسی را گفتن . (ناظم الاطباء). ناسزا گفتن . استقذاف . (دهار). استیعاب . اسماع . (تاج المصادر بیهقی ). اهتماط. بجوس . تسبیب . تشریز. تطلیة. تقاذف . تقصیب . تلقع. تمطیط. تهجیل . تهلیب . تهنید. جرح . جهار.