مساواةلغتنامه دهخدامساواة. [ م ُ ] (ع مص ) برابری کردن و برابر آمدن . (از المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ) (دهار). مساوات . رجوع به مساوات شود.
مساوعةلغتنامه دهخدامساوعة. [ م ُ وَ ع َ ] (ع مص ) بر ساعت معامله کردن چنانکه میاومة بر روز و یوم معامله کردن است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به ساعت معاملت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ساعت مزد کردن . ساعتی مزد دادن .
مسواةلغتنامه دهخدامسواة. [ م ِس ْ ] (ع اِ) پنجه باشد که بدان زمین زراعت راست کنند. (آنندراج ) (غیاث ). آن که زمین بدان راست کنند. (مهذب الاسماء).
مشواعلغتنامه دهخدامشواع . [ م ِش ْ ] (ع اِ) محراث تنور. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). آنچه بدان آتش تنور را به هم زنند. (ناظم الاطباء).
مشواةدیکشنری عربی به فارسیاهن مشبکي که روي ان گوشت کباب ميکنند , خطوط يا ميله هاي فلزي مشبک , زمين فوتبال
مساوالغتنامه دهخدامساوا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) صورت مخفف مساواة. برابری . معامله ٔ به مثل . مکافات . پاداش . مساوات . رجوع به مساوات شود : آزار مگیر از کس برخیره و مازارکس را مگر از روی مکافات و مساوا. ناصرخسرو.حلم حق گرچه مساواها
محاتنةلغتنامه دهخدامحاتنة. [ م ُ ت َ ن َ ] (ع مص ) با هم مساوی و برابر شدن . (منتهی الارب ). مساواة. (لسان العرب ).
مساوالغتنامه دهخدامساوا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) صورت مخفف مساواة. برابری . معامله ٔ به مثل . مکافات . پاداش . مساوات . رجوع به مساوات شود : آزار مگیر از کس برخیره و مازارکس را مگر از روی مکافات و مساوا. ناصرخسرو.حلم حق گرچه مساواها