مساویلغتنامه دهخدامساوی . [ م َ ] (ع اِ)مساوی ٔ. ج ِ مساءة. (منتهی الارب ). ج ِ سیّئة. (مهذب الاسماء) (غیاث ). جمع سوء (خلاف قیاس ). و گویند مفرد آن مساءة باشد. (اقرب الموارد). بدیها. (دهار). عیوب ونقایص . (اقرب الموارد). زشتیها. عیبها : گر گفتم از رسول علی خلق را و
مساویلغتنامه دهخدامساوی . [ م ُ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مساواة. رجوع به مساواة شود.برابر. (غیاث ) (آنندراج ). هموار. مستوی . معادل . یکسان . مطابق . راستاراست . علی السویه . همتا. متوازی . طوار. طور. عدل . قیاض . (منتهی الارب ) : آن لشکرکوههای چند که مساوی سماء و موا
مساوی الاضلاعلغتنامه دهخدامساوی الاضلاع . [ م ُ یُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چیزی مثلث یا مربع و غیره که همه گوشه های آن برابر باشد. (غیاث ). شکل هندسی با ضلعهای برابر هم . متساوی الاضلاع .
اعتدال مساویequal temperamentواژههای مصوب فرهنگستاناعتدالی که بر مبنای آن یک اکتاو به دوازده نیمپردۀ مساوی تقسیم میشود
مساویانلغتنامه دهخدامساویان . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ مساوی (در حالت رفعی ). مساویین . رجوع به مساوی شود. || در اصطلاح منطق ، دو کلی بوند که از لحاظ مصداق یکی باشند و هر یک بر مصادیق دیگری به طور کلی صادق باشد. (از فرهنگ علوم عقلی ).
مساویکلغتنامه دهخدامساویک . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِسواک .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسواک شود.
مساوی الاضلاعلغتنامه دهخدامساوی الاضلاع . [ م ُ یُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چیزی مثلث یا مربع و غیره که همه گوشه های آن برابر باشد. (غیاث ). شکل هندسی با ضلعهای برابر هم . متساوی الاضلاع .
پنجدرجهای مساویequipentatonicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گامی که در آن هنگام (octave) به پنج قسمت مساوی تقسیم شده است
مساوی الاضلاعلغتنامه دهخدامساوی الاضلاع . [ م ُ یُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چیزی مثلث یا مربع و غیره که همه گوشه های آن برابر باشد. (غیاث ). شکل هندسی با ضلعهای برابر هم . متساوی الاضلاع .
مساویانلغتنامه دهخدامساویان . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ مساوی (در حالت رفعی ). مساویین . رجوع به مساوی شود. || در اصطلاح منطق ، دو کلی بوند که از لحاظ مصداق یکی باشند و هر یک بر مصادیق دیگری به طور کلی صادق باشد. (از فرهنگ علوم عقلی ).
مساویکلغتنامه دهخدامساویک . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِسواک .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسواک شود.
نامساویلغتنامه دهخدانامساوی . [ م ُ ] (ص مرکب ) نابرابر. که مساوی و همسر و به یک مقدار و اندازه نباشند. مقابل مساوی .
پنجدرجهای مساویequipentatonicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گامی که در آن هنگام (octave) به پنج قسمت مساوی تقسیم شده است