مستأدیلغتنامه دهخدامستأدی . [ م ُ ت َءْ دا ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیداء. آنکه مال وی را مصادره کرده و گرفته باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئداء و استیداء شود.
مستأدیلغتنامه دهخدامستأدی . [ م ُ ت َءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیداء. رجوع به استئداء و استیداء شود. || مصادره کننده و گیرنده ٔ مال از کسی . || یاری و نصرت خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مستودیلغتنامه دهخدامستودی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) اقرارکننده به حق دیگری . (از اقرب الموارد). گرونده ٔ حق . (از منتهی الارب ). و رجوع به استیداء شود.
مستضیلغتنامه دهخدامستضی ٔ. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استضاءة. نورخواهنده از چیزی . (اقرب الموارد). روشنی خواهنده . روشنی خواه : ضوء جان آمد نماید مستضی لازم و ملزوم و باقی مقتضی . مولوی (مثنوی ).|| مشورت کننده . (اقرب الموارد)
حسن مستضیلغتنامه دهخداحسن مستضی ٔ. [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َ ] (اِخ ) فرزند المستنجد باﷲ یوسف بن مقتفی خلیفه ٔ عباسی . در 536 هَ . ق . متولد و در 566 هَ . ق . پس از مرگ پدرش به تخت نشست و المستضی ٔ باﷲ لقب گرفت و نه سال و هفت ماه خلاف
مستضی ٔبالغتنامه دهخدامستضی ٔبا. [ م ُ ت َ ءُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) سی و یکمین خلیفه ٔ عباسی . رجوع به حسن مستضی ٔ شود.