مستجاب الدعوهفرهنگ فارسی عمیدکسی که دعایش اجابت شود؛ کسی که هر دعایی به درگاه خداونده بکند برآورده شود.
مستجابلغتنامه دهخدامستجاب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجابة. پاسخ داده شده . جواب داده شده . (اقرب الموارد)(از غیاث ). رجوع به استجابة شود. || پذیرفته شده دعا و برآورده شده حاجت . (اقرب الموارد). قبول کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مقبول . پذیرفته . انجام یافته . برآورده . درگیر ش
ابوعبیدلغتنامه دهخداابوعبید. [ اَ ع ُ ب َ ] (اِخ ) البسری و بسری قریه ای است به حوران دمشق . او یکی از زهاد و گویند مستجاب الدعوه بوده است . رجوع به ج 4 صفةالصفوه ص 216 شود.
ابوعبدالرحمنلغتنامه دهخداابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) عبداﷲبن شقیق البصری . تابعی است و از ام ّالمؤمنین عائشه و عمر و ابوهریره روایت کند و گویند مستجاب الدعوه بوده است . رجوع بصفةالصفوه ج 3 ص 136 شود.
ابن الفخارلغتنامه دهخداابن الفخار. [ اِ نُل ْ ف َخ ْ خا ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عمربن الفخار، از مردم قرطبه . او به اشعار و نوادر عرب واقف و گویند مستجاب الدعوه بوده است . و در 419 هَ .ق . وفات کرده است .
باروسیلغتنامه دهخداباروسی .(اِخ ) ابوالحسن سلم بن الحسن الباروسی . ابوعبدالرحمن سلمی در تاریخ صوفیه از او نام برده است و گوید وی از قدماء صوفیه نیشابور و مستجاب الدعوه و استاد حمدون قصاب بود. (معجم البلدان : باروس ) (انساب سمعانی ).
مستجابلغتنامه دهخدامستجاب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجابة. پاسخ داده شده . جواب داده شده . (اقرب الموارد)(از غیاث ). رجوع به استجابة شود. || پذیرفته شده دعا و برآورده شده حاجت . (اقرب الموارد). قبول کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مقبول . پذیرفته . انجام یافته . برآورده . درگیر ش
مستجابلغتنامه دهخدامستجاب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجابة. پاسخ داده شده . جواب داده شده . (اقرب الموارد)(از غیاث ). رجوع به استجابة شود. || پذیرفته شده دعا و برآورده شده حاجت . (اقرب الموارد). قبول کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مقبول . پذیرفته . انجام یافته . برآورده . درگیر ش