مستحصفلغتنامه دهخدامستحصف . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحصاف . استوار و سخت و مستحکم . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || فرج تنگ و خشک شونده وقت جماع . (آنندراج ). رجوع به استحصاف شود.
مستحشفلغتنامه دهخدامستحشف . [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحشاف : انف مستحشف ؛ بینی که نرمه ٔ آن نجنبد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به استحشاف شود.