لغتنامه دهخدا
شناخ . [ ش َ ] (اِ) این کلمه در منتهی الارب در ذیل عامه ، مستعام و طوف ، بدینسان آمده است : «شناخ که آن را بر آب اندازند. شناخ که بر شکم بندند و از آب گذرند». در برهان شناخ دیده نشدولی «شَن » را بمعنی خیک کهنه آورده . در حاشیه ٔ منتهی الارب شناخ را بمعنی خیک نوشته است و در هر