مستفتیلغتنامه دهخدامستفتی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفتاء. جواب فتوی خواهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فتوی خواه . رجوع به استفتاء شود.
مستفتحلغتنامه دهخدامستفتح . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفتاح . فاتح و گشاینده . (از اقرب الموارد). || آغازکننده . (از اقرب الموارد). رجوع به استفتاح شود.
مستفیدلغتنامه دهخدامستفید. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفادة. فائده گیرنده و فائده خواهنده . (آنندراج ). فائده گیر. سودخواه . فائده طلب . خواهنده ٔ سود و فایده . بهره مند. سودمند. استفاده کننده . طالب فائده . و رجوع به استفاده شود : آنچه ممکن شد در تفهیم متعلم و تل
مستفیضلغتنامه دهخدامستفیض . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازاستفاضه . آب روان کردن خواهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وادی و دره که پردرخت شده باشد. || مکانی که وسیع و گشاده شده باشد. (از اقرب الموارد). || حدیث مستفیض ؛سخن فاش . (منتهی الارب ). منتشر. مستفاض فیه . (از اقرب الموارد
مستأفدلغتنامه دهخدامستأفد. [ م ُ ت َءْ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیفاد. نزدیک شونده . (منتهی الارب ). رجوع به استئفاد و استیفاد شود.