مستنشطلغتنامه دهخدامستنشط. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) پوست درترنجیده و فراهم شونده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استنشاط شود.
مستنشدلغتنامه دهخدامستنشد. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) آنکه روایت شعر از کسی می خواهد. (از اقرب الموارد). رجوع به استنشاد شود.
مستنصتلغتنامه دهخدامستنصت . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) آنکه خاموش بایستد. || آنکه از کسی بخواهد که به او گوش فرادهد. (از اقرب الموارد). || خاموش بودن خواهنده . (از منتهی الارب ). رجوع به استنصات شود.