مستهنعلغتنامه دهخدامستهنع. [ م ُ ت َن ِ ] (ع ص ) منکسر و عاجز شونده از جواب . (از اقرب الموارد). درمانده از پاسخ . و رجوع به استهناع شود.
مستعینیلغتنامه دهخدامستعینی . [ م ُ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به مستعین که لقب خلیفه ٔ عباسی است . (از الانساب سمعانی ).
مستهنیلغتنامه دهخدامستهنی ٔ. [ م ُ ت َ ن ِءْ ] (ع ص ) یاری خواهنده . (از منتهی الارب ). مستنصر. (از اقرب الموارد). || عطا خواهنده . (از منتهی الارب ). مستعطی . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهناء شود.