مستوشعلغتنامه دهخدامستوشع. [ م ُ ت َ ش ِ ](ع ص ) آنکه بر روی «وشیع» و چوب روی چاه ، از چاه آب بکشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیشاع شود.
مستوسعلغتنامه دهخدامستوسع. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) فراخ . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آنکه وضع وی نیکو و فراخ شده باشد. || وسیع و فراخ یابنده چیزی را. || وسیع و فراخ خواهنده چیزی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیساع شود.
مستوصیلغتنامه دهخدامستوصی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) قبول کننده ٔ وصیت و سفارش . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیصاء شود.