مسیخلغتنامه دهخدامسیخ . [ م َ ] (ع ص ) صورت برگردانیده . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). مسخ شده . (ناظم الاطباء). ممسوخ . || زشت خلقت و بی نمک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): رجل مسیخ ؛ کسی که نمک ندارد. (از اقرب الموارد). مردی بی ملاحت . (دهار). بدهیئت
مشخلغتنامه دهخدامشخ . [ م َ ] (اِ) مشق . اعم از چیزی نوشتن بسیار و کارهای دیگر. (برهان ). دستور و دستورالعمل مشق و نوشتن خط و دیگر کارها. (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانه ٔ مشق عربی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || ورزش . || دستورالعمل حرکت سپاهیان . (ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به مشق
مصخلغتنامه دهخدامصخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگردانیدن روی چیزی را. لغتی است در مسخ . (ناظم الاطباء). ورجوع به مسخ شود. || گرفتن هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || برکندن چیزی را. (ناظم الاطباء). || بدتر کردن . || برکشیدن برگ . (منتهی الارب
مسخلغتنامه دهخدامسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). برگشتن صورت به بدتر از آن . (تاج المصادر بیهقی ). از صورت مردمی بگردانیدن . (المصادر زوزنی ) (دهار
مسخفرهنگ فارسی معین(مَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر. 2 - (اِمص .) دگرگون سازی .
متمسخلغتنامه دهخدامتمسخ . [ م ُ ت َ م َس ْ س ِ ] (ع ص ) مسخ شده و تبدیل شکل و صورت کرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
امسخلغتنامه دهخداامسخ . [ اَ س َ ] (ع ص ) بدمزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امثال :هو امسخ من لحم الحوار ؛ مزه ندارد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تمسخلغتنامه دهخداتمسخ . [ ت َ م َس ْ س ُ ] (ع مص ) مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن . (ناظم الاطباء). رجوع به مسخ شود. || پاره شدن آنچه رشته شده است . (از اقرب الموارد).
مسخلغتنامه دهخدامسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). برگشتن صورت به بدتر از آن . (تاج المصادر بیهقی ). از صورت مردمی بگردانیدن . (المصادر زوزنی ) (دهار