مسرودیطسلغتنامه دهخدامسرودیطس . [ م ِ طُ ] (معرب ، اِ) مترودیطوس . مهرداد. میثریدات .- معجون مسرودیطس ؛ تریاق . دریاق . تریاق مسرودیطس . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مثرودیطوس شود.
کبارلغتنامه دهخداکبار. [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کبیر و کبیره . بزاد برآمدگان . مقابل صغار. || توسعاً بزرگان . (منتهی الارب ) (برهان ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) : میان مهان بود شاه کبارنهان داشت ترس و نکرد آشکار. فردوسی .خلق ندانم