مسروقهلغتنامه دهخدامسروقه . [ م َ ق َ ] (ع ص ) مسروقة. دزدیده . دزدیده شده . سرقت شده .- اموال مسروقه ؛ مالهای دزدیده شده .- حروف مسروقه ؛ حروف معدوله .حروفی که در نوشتن باشد و بر زبان نیاید. و رجوع به مدخل حروف مسروقه در ردیف خود شود.<b
مشروقهلغتنامه دهخدامشروقه . [ م َ ق َ ] (از ع ، اِ) محل تافتن : مشروقه ٔ آفتاب جمال ... (مرصادالعباد از سبک شناسی بهار ج 3 ص 25).
بدونحقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات سند، فاقدصلاحیت، ناشایسته، ناسزاوار، لغو شده، ملغی، ضبط شده، ناحق، مسخر، مسروقه، دزدیدهشده سلبشده
مسروقهلغتنامه دهخدامسروقه . [ م َ ق َ ] (ع ص ) مسروقة. دزدیده . دزدیده شده . سرقت شده .- اموال مسروقه ؛ مالهای دزدیده شده .- حروف مسروقه ؛ حروف معدوله .حروفی که در نوشتن باشد و بر زبان نیاید. و رجوع به مدخل حروف مسروقه در ردیف خود شود.<b
مال خرلغتنامه دهخدامال خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) کسی که شغلش خریدن اسب و استر و مانند آن است . (از فرهنگ فارسی معین ). || خریدار مال دزدی و اموال مسروقه . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
حروف مسروقهلغتنامه دهخداحروف مسروقه . [ ح ُ ف ِ م َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروفی که در نوشتن باشد و بر زبان نیاید، چون واو در خواجه و خواهر و خواهش و غیره ، یا ضمه تلفظ شود، چون تو، چو، دو.