مسقانلغتنامه دهخدامسقان . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 89هزارگزی جنوب غربی شیراز و 53هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl
مسکانلغتنامه دهخدامسکان . [ م ُ ] (اِخ ) مشکان . نام قریه ای به فیروزآباد فارس و قریه ای به اصطخر و قریه ای به همدان نزدیک رودآور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مشکان شود.
مسکانلغتنامه دهخدامسکان . [ م ُ ] (ع اِ) بیعانه . (منتهی الارب ). عربون . ج ، مَساکین . (اقرب الموارد). عربان . (المعرب جوالیقی ص 232). ربون . پیش مزد. پیش بها. بخشی از بها که از پیش دهند.
مشکانلغتنامه دهخدامشکان . [ م ُ ] (اِخ ) نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمه ص 179 شود.
مشکانلغتنامه دهخدامشکان . [ م َ ] (اِخ ) مرکز دهستان گیسگان است که در بخش بافت شهرستان سیرجان واقع است و 675 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
مشکانلغتنامه دهخدامشکان . [ م ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان دربقاضی در بخش سرولایت شهرستان نیشابور است که 1732 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).