مسلمادیکشنری فارسی به انگلیسیadmittedly, absolutely, certainly, definitively, indubitably, naturally, of course, sure
مسلماًلغتنامه دهخدامسلماً. [ م ُ س َل ْ ل َ مَن ْ ] (ع ق ) محققاً.یقیناً. حتماً. (ناظم الاطباء). قطعاً. بطور مسلم .
مُسْلِماًفرهنگ واژگان قرآنتسلیم کننده (مسلم کسی است که امرش را تسليم خدا کرده(کار خود را به خدا واگذار کرده ) ، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع اوست)
مسلوماءلغتنامه دهخدامسلوماء. [م َ ] (ع ص ) زمین سَلم ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): أرض مسلوماء؛ زمینی که درخت سَلَم (عَضاه ) در آن بسیار روئیده است . (از اقرب الموارد).
مسلمانلغتنامه دهخدامسلمان . [ م ُ س َ ] (ص ) متدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب آنندراج گوید: مسلمان در اصل «مسلم مان » بوده است ، یعنی مانندمسلم که در ترکیب از دو حرف میم یکی حذف شده است - انتهی . ولی این قول بر اساس نیست و نیز این که مسلمان جمع مسلم است و ا
مسلماتلغتنامه دهخدامسلمات . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسلّمة. (اصطلاح منطق ) آن مقدمه ها که چون خصم تسلیم کند پس بروی به کار داری ، خواهی حق یا مشهور یا مقبول باش و خواهی مباش . مسلمات مشهور یک تنند که خصم است و مشهور است مسلم جماعت مردم . (دانشنامه ٔعلائی صص
مسلماتلغتنامه دهخدامسلمات . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُسلمة. (ناظم الاطباء). رجوع به مسلمة شود : برنخوانده خلق پنداری همی مسلمات و مؤمنات قائنات .ناصرخسرو.
مسلمانلغتنامه دهخدامسلمان . [ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز. آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مسلمانیلغتنامه دهخدامسلمانی . [ م ُ س َ ] (حامص ) سِلم . (دهار) (ترجمان القرآن ). تدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). مسلمان بودن . اسلام . (یادداشت مرحوم دهخدا). حنیفیت . (السامی ) : از روزگار مسلمانی باز پادشائی این ناحیت اندر فرزندان به اوست . (حدود العالم ).ای ترک
مسلمانلغتنامه دهخدامسلمان . [ م ُ س َ ] (ص ) متدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب آنندراج گوید: مسلمان در اصل «مسلم مان » بوده است ، یعنی مانندمسلم که در ترکیب از دو حرف میم یکی حذف شده است - انتهی . ولی این قول بر اساس نیست و نیز این که مسلمان جمع مسلم است و ا
مسلماتلغتنامه دهخدامسلمات . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسلّمة. (اصطلاح منطق ) آن مقدمه ها که چون خصم تسلیم کند پس بروی به کار داری ، خواهی حق یا مشهور یا مقبول باش و خواهی مباش . مسلمات مشهور یک تنند که خصم است و مشهور است مسلم جماعت مردم . (دانشنامه ٔعلائی صص
مسلماتلغتنامه دهخدامسلمات . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُسلمة. (ناظم الاطباء). رجوع به مسلمة شود : برنخوانده خلق پنداری همی مسلمات و مؤمنات قائنات .ناصرخسرو.
مسلمانلغتنامه دهخدامسلمان . [ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز. آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مسلمانیلغتنامه دهخدامسلمانی . [ م ُ س َ ] (حامص ) سِلم . (دهار) (ترجمان القرآن ). تدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). مسلمان بودن . اسلام . (یادداشت مرحوم دهخدا). حنیفیت . (السامی ) : از روزگار مسلمانی باز پادشائی این ناحیت اندر فرزندان به اوست . (حدود العالم ).ای ترک