مسقاملغتنامه دهخدامسقام . [ م ِ ] (ع ص ) بیمار غنج ، و مرد بسیاربیماری . (منتهی الارب ). کثیرالسقم . (اقرب الموارد). بسیار بیماری . (دهار). بیمارناک . بیمارگن . بیمارگین . بیمارژون . ممراض . || سالی بیماری ناک . (دهار).
مسقملغتنامه دهخدامسقم . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسقام . سقیم و بیمارگرداننده . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اسقام شود.
مَسَّکُمُفرهنگ واژگان قرآنبه شما رسيد - با شما تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است. میم آخر آن به دلیل تقارن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد حرکت گرفته است)
مَسَّکُمْفرهنگ واژگان قرآنبه شما رسيد - با شما تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است)