مشجراتلغتنامه دهخدامشجرات . [ م ُ ش َج ْ ج َ ] (ع اِ) ج ِ مشجّرة. نسبت نامه ها وشجره نامه ها : و در بلاد خراسان همه ٔ سادات که مشجرات دارند کتب انساب متفقند که آن جماعت علوی نیستند. (کتاب النقض ص 337). و رجوع به مشجرة شود.
مشاجرتلغتنامه دهخدامشاجرت . [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] (از ع ، اِمص )مشاجرة و مشاجره . رجوع به مشاجره و مدخل بعد شود.
لابمللغتنامه دهخدالابمل . [ ب ُ م ِ ] (اِخ ) لورن آنگلی ویل دو. نام ادیبی متولد به واِلرُگ (گارد). وی بسبب مشاجرات با ولتر شهرت یافته است . (1726-1773 م .).
مشاوراتلغتنامه دهخدامشاورات . [ م ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ مشاورة : و درهمه ٔ اصناف خطابت مفید اما تعلق ممکن و غیرممکن به مشاورات و کاین و غیرکاین به مشاجرات و تعظیم و تحقیر او به منافرات بیشتر بود. (اساس الاقتباس ص 569).
میرابولغتنامه دهخدامیرابو. [ ب ُ ] (اِخ ) اونوره گابریل ریکتی کنت دو (1749-1791 م .). سیاستمدار انقلابی نامی فرانسه ، زندگی وی پیش از سال 1789 به یک سلسله زیاده رویها و مشاجرات با پدرش گذشت و ب
اصولیلغتنامه دهخدااصولی . [ اُ ] (ص نسبی ) عالم متعمق در اصول علوم یا متمسک به اصول یا رونده بر مقتضای اصول . (از قطر المحیط). طایفه ای از علمای اسلام که در امور شرعیه به علم اصول عمل میکنند. مقابل اخباری . (ناظم الاطباء). میان اصولیان و اخباریان کشمکشها و اختلافهایی وجود داشت و چنانکه آقای هم