مساورةلغتنامه دهخدامساورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) گرفتن سر کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برجستن بریکدیگر و حمله آوردن . (منتهی الارب ). بر یکدیگر جهیدن چون مار که بر سوار بر می جهد. (اقرب الموارد). || جهیدن و حمله کردن بر کسی ، گویند: ساورتنی الهموم ؛ غمها بر من حمله آوردند. (اقرب ال
مشاورهلغتنامه دهخدامشاوره . [ م ُ وَ / وِ رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) مشاورت . مشاورة. رجوع به مدخل قبل و مشاورت شود.
مشاورةلغتنامه دهخدامشاورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع اِمص ) کنکاش .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الحدیث : المشاورة من السنة؛ و الاستبداد من شیمة الشیطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشورت . رای زنی . ج ، مشاورات .
مشاورةلغتنامه دهخدامشاورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) کنکاش کردن . (منتهی الارب ). مشورت کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مؤآمرة. سگالیدن . بایکدیگر رای زدن . مشورت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شاورته فی کذا مشاورة؛ رجوع کردم به او تا ببینم رای وی را در این کار و کنکاش نمودم ، فانا مشاور
counselsدیکشنری انگلیسی به فارسیمشاوران، مشورت، رایزنی، اندرز، تدبیر، مصلحت اندیشی، مشاوره دو نفری، پند دادن، توصیه کردن، نظریه دادن
مستشاردیکشنری عربی به فارسیرايزن , مشاور , راهنما , رهنمون , صدراعظم , رءيس دانشگاه , اندرز , مشاوره دو نفري , مشورت , تدبير , پند دادن (به) , توصيه کردن , نظريه دادن , رايزني , مستشار , وکيل مدافع
مشاورهلغتنامه دهخدامشاوره . [ م ُ وَ / وِ رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) مشاورت . مشاورة. رجوع به مدخل قبل و مشاورت شود.
مشاورهلغتنامه دهخدامشاوره . [ م ُ وَ / وِ رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) مشاورت . مشاورة. رجوع به مدخل قبل و مشاورت شود.
باب المشاورهلغتنامه دهخداباب المشاوره . [ بُل ْ م ُ وَ رَ ] (اِخ ) یکی ازچهار در دیوار شمالی مسجد حرام (مکه معظمه ) : .... و چون از آن باب الندوه بگذری باب المشاوره است به یک طاق . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 106).
خدمات مشاورهcounseling servicesواژههای مصوب فرهنگستانیاری رساندن یک مؤسسه به خانوادهها ازطریق نصیحت و پیشنهاد و ارائۀ خدمات برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی آنها