پرواز شراکتیcode-sharing flightواژههای مصوب فرهنگستانپروازی که انجام آن را دو خط هوایی برای کل یا بخشی از مسیر مشترکاً بر عهده میگیرند
سرداورفرهنگ فارسی معین( ~ . وَ) (ص مر. اِمر.) داور سوم است که طرفین دعوی مشترکاً او را تعیین می کنند، حکم مشترک .
ارض مشاعةدیکشنری عربی به فارسیعمومي , معمولي , متعارفي , عادي , مشترک , پيش پاافتاده , پست , عوامانه , مردم عوام , مشارکت کردن , مشاع بودن , مشترکا استفاده کردن
اتلبرتلغتنامه دهخدااتلبرت . [ اِ ت ِ ب ِ ] (اِخ ) پادشاه انگلستان (860- 866م .). او در اول با اتلبالد مشترکاً حکومت میراند.
نظام نیمهریاستیsemi-presidential system, semi-presidential government systemsواژههای مصوب فرهنگستاننظامی سیاسی که در آن رئیسجمهور، در مقام رئیس کشور، و نخستوزیر در مقام رئیس دولت، مشترکاً ادارة کشور را بر عهده دارند