مشتمالچیلغتنامه دهخدامشتمالچی . [ م ُ ] (ص مرکب ) آن که در حمام مشتمال دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که شغل وی مشتمال دادن کسان در حمام و زورخانه و دیگر جای باشد.
مشتمالیلغتنامه دهخدامشتمالی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) دلاکی کردن ، یعنی مالیدن اندام به مشت و آن را به زبان هندی چپی گویند. (آنندراج ) : سالکان از سر لگدکوب حوادث میشوندماندگان راه را از مشتمالی چاره نیست .محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
مستملیلغتنامه دهخدامستملی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) (الَ ...) ابراهیم بن احمد بلخی مستملی از فضلای قرن چهارم بلخ که به سال 376 هَ . ق . درگذشته است . او راست : معجم الشیوخ . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22</spa
مستملیلغتنامه دهخدامستملی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) (الَ ...) ابوابراهیم اسماعیل بن محمدبن عبداﷲ المستملی البخاری . او راست : شرح «التعرف لمذهب التصوف » از ابوبکربن ابی اسحاق محمدبن ابراهیم بن یعقوب البخاری الکلاباذی به فارسی .
مستملیلغتنامه دهخدامستملی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستمل . نعت فاعلی از استملاء. املاء پرسنده . و املاء خواهنده . (ازمنتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استملاء شود.
مالشگرلغتنامه دهخدامالشگر. [ ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) دلاک و مشتمالچی . (ناظم الاطباء). مشت و مال دهنده . (گنجینه ٔ گنجوی ). آنکه برای رفع خستگی و جز آن بدن اشخاص را مالش دهد : بتی کان همه مالش و تاب یافت به مالشگر آسایش و خواب یافت . نظامی (از گ