خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشعبد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آگاهبد
فرهنگ فارسی عمید
بزرگتر آگاهان و دانشمندان.
-
ابد
فرهنگ فارسی عمید
۱. زمان آینده که نهایت ندارد.۲. (صفت) همیشه؛ جاوید؛ دائم.۳. [قدیمی] دهر؛ روزگار.
-
ابدالابد
فرهنگ فارسی عمید
۱. بهطور همیشگی؛ تا ابد.۲. (اسم) زمان بیپایان.
-
ارتشبد
فرهنگ فارسی عمید
بالاترین درجۀ نظامی در ارتش ایران؛ افسر ارشد.
-
اسپهبد
فرهنگ فارسی عمید
= سپهبد
-
اسفهبد
فرهنگ فارسی عمید
= اسپهبد
-
اصفهبد
فرهنگ فارسی عمید
= اسپهبد
-
اوابد
فرهنگ فارسی عمید
جانوران وحشی.
-
باربد
فرهنگ فارسی عمید
رئیس یا بزرگ بار (دربار)؛ سالار بار؛ رئیس تشریفات.
-
بد
فرهنگ فارسی عمید
۱.دارای عیب و نقص؛ با کیفیت پایین؛ نامرغوب: هوای بد، اخلاق بد.۲. (قید) به طور نامناسب و زشت: همیشه بد لباس میپوشد.۳. (قید) بهسختی؛ بهدشواری.۴. (اسم) شر؛ بدی.
-
پرستک بد
فرهنگ فارسی عمید
در دورۀ ساسانی، بزرگترین خدمهها.
-
پیروزه گنبد
فرهنگ فارسی عمید
۱. گنبد فیروزهرنگ.۲. [مجاز] آسمان؛ پیروزهگونگنبد؛ پیروزهتشت.
-
تربد
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی پایا، با ساقۀ پیچنده و برگهایی شبیه برگ لوبیا و گلهای آبیرنگ. ریشۀ آن به درازی ده سانتیمتر و به رنگ خاکستری یا قهوهای و مغزش سفید است. در معالجۀ رماتیسم و بیماریهای کلیه نافع است. در هند، مالزی، سیلان، و بعضی جزایر اقیانوسیه میروید.
-
تعبد
فرهنگ فارسی عمید
بندگی کردن؛ به عبادت پرداختن؛ پرستش کردن.
-
تلبد
فرهنگ فارسی عمید
سخت گردیدن زمین به باران.