مشورتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه تکننده، شورایی، شوروی مرشد، اندرزگو انگیزنده، منصرفکننده، نصیحتگرانه، هشداردهنده، اخطارآمیز نصیحتگوی، پنددهنده، نصیحتکننده، راهنماییکننده، ارشادکننده، مشار، طرف مشورت
مشورتلغتنامه دهخدامشورت . [ م َش ْ وَ رَ ] (ع اِمص ) شور و کنگاش و کنگاج . (ناظم الاطباء). سگالیدن با یکدیگر. رای زدن با هم . شور. (یادداشت مؤلف ). مشورة : اما اینجا مسئلتی است و چون سخن در مشورت افکنده آمد بنده آنچه داند بگوید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" d