مصروفةلغتنامه دهخدامصروفة. [ م َ ف َ ] (ع ص )می خورده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).خمر مشروبه . (از اقرب الموارد). شراب آشامیده شده .
مسروفةلغتنامه دهخدامسروفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) شاة مسروفة؛ گوسفند که گوش وی را از بیخ کنده باشند. (از اقرب الموارد). رجوع به مسروف و سرف شود.