مصوباتلغتنامه دهخدامصوبات . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع اِ) ج ِ مصوبة. قوانین و مقررات و احکامی که بوسیله ٔ مقام یا گروه یا مجلس و یا انجمنی مورد تأیید و تصویب قرار گرفته باشد.
مصباتلغتنامه دهخدامصبات . [ م َ ص َب ْ با ] (ع اِ) ج ِ مصبة. آبدستانها. (مهذب الاسماء). و رجوع به مصبة شود.
مسبوتلغتنامه دهخدامسبوت . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر سبت .رجوع به سبت شود. || مرده . (منتهی الارب ).میت . (اقرب الموارد). || بیهوش . (منتهی الارب ). مَغشی ّ علیه . (اقرب الموارد). || بیمار که ستان خفته باشد و چشم فراز کرده . (منتهی الارب ). || محلوق و تراشیده . (اقرب الموارد).
مسبودلغتنامه دهخدامسبود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر سبد. رجوع به سبد شود. || صبی ّ مسبود؛ کودک دچار شده به بیماری اسبیدة، که از افراط در خوردن شیر دست دهد. (ازذیل اقرب الموارد). و رجوع به اسبیدة شود.
إجراءاتٌ تَشْريعيةدیکشنری عربی به فارسیمصوّبات , اقدامات قانوني (قانون گذاري) , مقرّرات قانوني , ضوابط قانون گذاري , تدابير قانوني (قانون گذاري)
بییضةلغتنامه دهخدابییضة. [ ب ُ ی َی ْ ض َ ] (ع اِ مصغر) مصغر بیضة. رجوع به بیضة شود. || (اصطلاح پزشکی عرب زبانان ) اُوول = بُذَیْرة (مصغر بذر)، و آن عبارتست از تخمک جانوران که از مجرای تخمدان خارج و آماده ٔ لقاح شود. (از مصوبات فرهنگستان مصر). و رجوع به تخمک شود.
وابستهلغتنامه دهخداوابسته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مربوط. متعلق . موقوف . منحصر. منسوب و ملازم . (آنندراج ). ج ، وابستگان . || در سفارتخانه ها به درجه ای از مأمورین سیاسی اطلاق میشود. و وقتی این کلمه با مضاف الیه استعمال شود معنی آن فرق خواهد کرد مثل و
بیدقلغتنامه دهخدابیدق . [ ب َ دَ ] (ع اِ) (الَ ....) حیوانی است کوچکتر از باشه که گنجشکان را صید کند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 58). رجوع به باشه و باشق شود. از پرندگان گوشتخوار از تیره ٔ عقاب و شاهین است رنگ روی پشت جنس نر این پر