مضوضیلغتنامه دهخدامضوضی . [ م ُ ] (ع ص ) مرد باآواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مدادیلغتنامه دهخدامدادی . [ م ِ / م َ ] (ص نسبی ) تصویر یا مطلبی که با قلم مداد ترسیم کرده یا نوشته باشند، مقابل جوهری که با مرکب یا جوهر باشد.
رَخ مدادیpencil cleavageواژههای مصوب فرهنگستانرَخی که باعث شکسته شدن سنگ بهصورت قطعات دراز و کشیده، شبیه به مداد، میشود متـ . ساختار مدادی pencil structure
بانگ کنندهلغتنامه دهخدابانگ کننده . [ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که بانگ کند. که فریاد زند. که فریاد برآورد. که آوا برآورد. صارخة. عجاج . (دهار). مضوضی . (منتهی الارب ).