مطروقلغتنامه دهخدامطروق . [م َ ] (ع ص ) مردی که در وی نرمی و سستی و فروهشتگی باشد. || گیاه باران زده بعد از خشکی . || آب باران و جز آن که در وی شتران کمیز انداخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب ستور در رفته . (مهذب الاسماء).
متروغلغتنامه دهخدامتروغ . [ م ُ ت َ رَوْ وِ ](ع ص ) ستوری که غلطد در خاک . (آنندراج ). ستوری که در خاک می غلطد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تروغ شود.
متروکلغتنامه دهخدامتروک . [ م َ ] (ع ص ) گذاشته شده . (آنندراج ). واگذاشته شده . (ناظم الاطباء). ترک شده . رهاشده : می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته ... و علم متروک و جهل مطلوب . (کلیله و دمنه چ مینوی ص <span class="h
مطروقةلغتنامه دهخدامطروقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) نعجة مطروقة؛ گوسپند که در میان گوش وی داغ باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مدیثلغتنامه دهخدامدیث . [ م ُ دَی ْ ی َ ] (ع ص ) رام از هر چیزی : طریق مدیث ؛ راه کوفته و پاسپرده . بعیر مدیث ؛ مذلل بالریاضة. (منتهی الارب ). طریق مدیث ؛ مطروق . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از تدییث به معنی تذلیل . رجوع به تدییث شود.
مدخوللغتنامه دهخدامدخول . [ م َ ] (ع ص ) درآورده شده . (آنندراج ). داخل کرده و درآمده . داخل شده . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است . رجوع به دخول شود. || (اِ) جائی که چیزی در آن داخل شده شود. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل داخل . || دخل . درآمد. عایدی . ج ، مداخیل . (یادداشت مؤلف ). فایده . منفعت
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن یوسف بن حسین بن یوسف بن موسی الحصکفی الحلبی العباسی الشافعی ، مشهور به ابن منلا. شرح اخبار وی در چند تاریخ منظور افتاده است و از ارباب سیَر و مصنفین معجمات هرکه ترجمت او در تألیف خویش درج کرده در صفتش کلمات بلند و القاب بزرگ ب
مطروقةلغتنامه دهخدامطروقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) نعجة مطروقة؛ گوسپند که در میان گوش وی داغ باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).