مظالمةلغتنامه دهخدامظالمة. [ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) ظلم و ستم کردن . (از محیطالمحیط). ستم کردن . ظِلام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یقال اراد مظالمته ؛ ای ظلمه . (محیطالمحیط).
مظالمیلغتنامه دهخدامظالمی . [ م َ ل ِ می ی ] (ع ص نسبی ) این انتساب اشتغال به عمل مظالم را می رساند. (از الانساب سمعانی ).
ظلاملغتنامه دهخداظلام . [ ظِ ] (ع اِ) نوعی از گیاه نرم که شاخ تر و دراز دارد. || آسان و اندک از هر چیزی . || (مص ) به چشم بد دیدن در. و منه : نظر الی ّ ظِلاماً؛ أی شزراً. || مظالمه . ستم کردن .