مظهریلغتنامه دهخدامظهری . [ م َ هََ ] (اِخ ) از جمله شعرای سلطان یعقوب خان است و این مطلع از اوست :ای کبوتر به پیامی چو بر یار شوی منگر دانه ٔ خالش که گرفتار شوی .و نیز:آهوان را در دل از تیر تو جز پیکان نماندآمدی در شهر و در صحرا یکی را جان نماند.(مجال
مظهری کشمیریلغتنامه دهخدامظهری کشمیری . [ م َ هََ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) در غایت صفا و نهایت ملاحت بود. در مشهد مقدس علوم مقدماتی تحصیل کرد. خطش تازه دمیده بود که به اردوی معلا آمد و با وجود زیبایی در معاشرت با مردم میان ایشان فرقی نمیگذاشت . از اوست :عشاق محال است که آسوده نشینندگر تیغ جفا نیست خد
اِتّخذَ مَظهَراً سياسياًدیکشنری عربی به فارسیشکل سياسي به خود گرفت , حالت سياسي پيدا کرد , جنبه سياسي پيدا کرد , شکل سياسي پيدا کرد
مجاحرلغتنامه دهخدامجاحر. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مَجحَر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مجحر شود.
مجحرلغتنامه دهخدامجحر. [ م َ ح َ ] (ع اِ) پناه ونهان جای . ج ، مجاحر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مظهریتلغتنامه دهخدامظهریت . [ م َ هََ ی ْ ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) هویدایی و آشکارایی . (ناظم الاطباء).
مظهری کشمیریلغتنامه دهخدامظهری کشمیری . [ م َ هََ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) در غایت صفا و نهایت ملاحت بود. در مشهد مقدس علوم مقدماتی تحصیل کرد. خطش تازه دمیده بود که به اردوی معلا آمد و با وجود زیبایی در معاشرت با مردم میان ایشان فرقی نمیگذاشت . از اوست :عشاق محال است که آسوده نشینندگر تیغ جفا نیست خد
امشاسپندفرهنگ فارسی عمیددر آیین زردشتی، هریک از شش یا هشت فرشتۀ بزرگ درجۀ اول (بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد، و امرداد، و گاه سپنتامینو) که هرکدام مظهری از صفات اهورامزدا یا مٲمور ادارۀ بخشی از کارهای جهان هستند.
زیرخوانلغتنامه دهخدازیرخوان . [ خوا / خا ] (اِ) نامی است از نامهای ماه . (جهانگیری چ هند ص 305) : آسمان درگاه دستوری که سر بر آستانش هفت اختر از زحل تا زیرخوان آورده اند. مظه
ثنأالغتنامه دهخداثنأا. [ ث َ ئُل ْ لاه ] (اِخ ) (مولانا...) وی یکی از علماء هندوستان بود که در حدود سال 946 هَ . ق . قضای پاتیپات به وی محول شد. او راست : تفسیری بنام تفسیر مظهری . و کتاب السیف المسلول و بعض مؤلفات دیگر. (قاموس الاعلام ).
سنسانلغتنامه دهخداسنسان . [ س َ ] (ص ، اِ) سخن غیر فصیح و بلیغ. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). سخن نافصیح و غیربلیغ و سنسن . (ناظم الاطباء) : که انشاء من بنده مدح تو رانه سنسان نظمی است نی سرسری .مولانا مظهری (از جهانگیری ).
ولجلغتنامه دهخداولج . [ وَ / وِ / وَ ل َ ] (اِ) پرنده ای است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی گویند و به ترکی بلدرچین و به هندی بودنه ، و این همان مرغی است که صاحب جهانگیری وشم خوانده است . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ). کرک
مظهری کشمیریلغتنامه دهخدامظهری کشمیری . [ م َ هََ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) در غایت صفا و نهایت ملاحت بود. در مشهد مقدس علوم مقدماتی تحصیل کرد. خطش تازه دمیده بود که به اردوی معلا آمد و با وجود زیبایی در معاشرت با مردم میان ایشان فرقی نمیگذاشت . از اوست :عشاق محال است که آسوده نشینندگر تیغ جفا نیست خد
مظهریتلغتنامه دهخدامظهریت . [ م َ هََ ی ْ ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) هویدایی و آشکارایی . (ناظم الاطباء).