معاداتلغتنامه دهخدامعادات . [ م ُ ] (ازع ، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص
محاذاتلغتنامه دهخدامحاذات .[ م ُ ] (ع اِمص ) محاذاة. موازات . رویارویی . روبرویی . مقابل . برابر. روبرو. مقابله . (زوزنی ). رویاروی . روبرو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایلک باحشر خویش به محاذات او نزول کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 298)
مهاداتلغتنامه دهخدامهادات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مهاداة. اعتماد بر دیگری در رفتار. (ناظم الاطباء). || به یکدیگر هدیه دادن : مکاتبات و ملاطفات و مهادات پیوسته گشت . (تاریخ بیهقی ص 682). با وی تذکره ای است چنانکه رسم رفته است و همیشه از هر دو
مناواتلغتنامه دهخدامناوات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) مناواة. خصومت : هر دو به معادات یکدیگر برخیزند و کار به مناوات انجامد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 49). رجوع به مناواة شود.
مشاقذةلغتنامه دهخدامشاقذة. [ م ُ ق َ ذَ ] (ع مص ) همدیگر را دشمنی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معادات . دشمنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معالات کردنلغتنامه دهخدامعالات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با کسی در بلندی نبرد کردن . در بلندی با کسی یا چیزی رقابت کردن : و لشکری که بدان با روزگار معادات و با فلک معالات توان کرد... در جهان آواره گشته ... (نفثةالمصدور). و رجوع به معالاة شود.
غریزتلغتنامه دهخداغریزت . [غ َ زَ ] (ع اِ) غریزة. رجوع به غریزة شود: چه طبیعت سکون و رفق و غریزت وقار و حلم او (امیر سیف الدوله )از اقدام بر ابواب شطط و تقدیم مخاصمت و معادات مانع بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 191</span
معادالغتنامه دهخدامعادا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) با کسی عداوت داشتن و این مخفف معادات است . (غیاث ) (آنندراج ). دشمنی : ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من تا مگرصحبت دیرینه معادا نشود. منوچهری .غواص تراجز گل و شورابه نداده ست زیرا