معباءلغتنامه دهخدامعباء. [ م َب َءْ ] (ع اِ) راه . (منتهی الارب ). راه و طریقه و مذهب . (ناظم الاطباء). مذهب و گویند: لایعرف معبأه ؛ یعنی طریقه و مذهب او معلوم نیست . (از اقرب الموارد).
معبالغتنامه دهخدامعبا. [ م ُ ع َب ْ با ] (ص ) اسم مفعول منحوت از عبا مثل مُکَلاّاز کلاه . عباپوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معبالغتنامه دهخدامعبا. [ م ُ ع َب ْ با ] (ع ص ) تعبیه شده . نصب شده : خاک پاشان که بر آن سنگ سیه بوسه زنندنور در جوهر آن سنگ معبا بینند.خاقانی .
مهبالغتنامه دهخدامهبا. [ م ُ هََ ب ْ با ] (ع ص ) هبأشده . نرم کوفته شده . نیک ساییده و سحق شده . همانند سرمه ٔ نرم سوده گشته : دو بار کوفتن و ازحریر فروکردن چون غباری . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
معباءةلغتنامه دهخدامعباءة. [ م ِ ب َ ءَ ] (ع اِ) لته ٔ حیض . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). خرقه ٔ حایض و گویند: قد اعتبأت المراءة بالمعباءة. ج ، معابی . (از ذیل اقرب الموارد).
معباءةلغتنامه دهخدامعباءة. [ م ِ ب َ ءَ ] (ع اِ) لته ٔ حیض . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). خرقه ٔ حایض و گویند: قد اعتبأت المراءة بالمعباءة. ج ، معابی . (از ذیل اقرب الموارد).